تویی که نمی شناسمت

آرام که می گذری 

سنگ ریزه ها زیر پایت هلهله می کنند 

می پیچد بوی عطر... 

وقتی نمی خندی چه فرقی می کند! 

حالا تمام سوپرمارکتها را به دنبال طعم دهانت خواهم گشت 

و می دانم شنبه که بیاید 

می خندی 

و من از تو لبریز خواهم شد 

                                     اگر... 

 

 

بندرعباس تیر ۱۳۷۹

نظرات 3 + ارسال نظر
بهشب دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ق.ظ http://behshab.blogsky.com/

چقدر عاشقانه

سعیده.د یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ب.ظ

اول سلام.خیلی اشعارو دوست داشتم بسیار زیبا بود.مرسی

کوتام جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:25 ب.ظ http://kootam.blogfa.com

سلام
خیلی قشنگ شروعئ شده شعرت
فکر میکنم
تا خط 4 "تمام سوپر مارکتها را خواهم گشت"
تا ینجا اگر تمام میشد خیلی زیباتر بود
کوتام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد