ندای باغبان

وقتی بدانی  

میوه ها آلوده دستان  

کدام باغبان است  

دیگر چه فرقی می کند 

کودکانت را 

در نقاشی روی دیوار گم کنی 

یا در پیاده روی که  

هرگز قدم در آن نخواهی گذاشت. 

 

شهریور ۱۳۸۴

یک خط ساده

 

خطی از بالای دفتر بزرگ شروع میشود میآید پایین دوتاب میخورد به راست میرود بعد به سرعت به چپ می آید دایره می شود و اسمی را در تاریخ87/03/21شماره میزند . خط لبی مبارک باد میگوید .خطوط سایه ها در امتداد یکدیگر حرکت میکنند، بوقها و خط ممتد خیابان ما را به آپارتمانی منحنی و درهم هدایت میکند.مردم پراکنده میشوند سایه های شکسته مانند دو خط موازی از پله ها بالا میروند.روی در افراشته میشوند.ادامه شان در محاصره اضلاع مستطیلی رنگ میگیرد. خطها اندکی میلرزندکوتاه میشوند.دوباره دراز میشوند این بار یکی از خطها از دیگری بلندتر به نظر می رسد . خم میشوند-دایره میشوند بر میگردند.اشکالشان برروی دیوار مناظری را بوجود می آورد انگار برسر تصاحب چیزی جدال میکنند! حالا رقابت شدید دو اسب مسابقه برای رسیدن به خط پایان را شبیه اند ،خسته بهم میرسند یکی میشوند.

خط افق که صاف شد.حرکت میکند توی پیاده رو ،بعد خط واحد را طی میکند تا خط زدن دفتر ورود و خروج .برای هزارمین بار حروف را میچیند خطها رامرتب میکند سطرها رانیز؛ آفتاب که بالامی آیدخط نوار قلب کوتاه تر شده و دوباره کسی با لباس سفید صفحات سیاه را از بالا نگاه میکندمی آید یکی یکی سطرها ،صفحه ها را پر میکند میرودسمت چپ کسی را در ادامه گذشته تکرار میکند روی محل تاریخ حادثه مکث میکند پیشانیش خط کشی می شود ،چشم بادامی اش چین میخورد،سپس اسمی را درپس جوهر سرخ محو میکند و می گوید: خط داستانت را عوض کن!

                                                                                                                                                                  * بندرعباس- بهار84 *