فردا

دور مانده ای از فردا

دورتر میشوی وقتی که چشمانت بسته است

و یا

شعورت را زنان فالگیر باز سازی کنند

دور می مانی

وقتی که وحشی غرور

با زبانی نارس تورا به وحش ببرد

گفتگو کن

جستجو کن

میدانمت

اما!

به همان اندازه که نمی توانم

من در افق رفتار تو هستم

سکوت من حیای منست

این سکوت را دوست میدارم

چنانکه واژه های خار دار تو را !

آری

هرکه را همان که هست دوست دارم

نیستم اگر در ما نباشم

تو اما!

آرام باش

از آرامش لذت ببر

هیچ ابزاری تو را به عشق نمی رساند

عشق پیدایت میکند

اگر خودخواهی اشغالت نکرده است هنوز !

شب

در آن هنگام

در جنگلی انبوه

چراغ از دور

نه!

چراغانی شده پر نور

لای درختان

سبزه ها پر شور

از شب تاب

چندین هزار بسیار

ببینید زندگی برجاست

و شب هنگامه ای زیباست

آری !

رفاقت هم

از همین حرفاست.

و کاسه ای

از جان که بگذرم !

درد دلم کم نیست

از عشقی که داشتم

و کاسه ای که پر از خالی بود

وای ...!

ازاین عشقهای پر از تهی !!

کسی که نمی پرسد م

چرا که دیگر

             آستینم دگمه سر دست ندارد !

و هزار درد ......

از کرونا که بگذرم  !

دیگر چه میماند !؟

مگر میتوان که گذشت!

نه در خانه میشود همسری کرد

نه در اداره نوکری!

تلویزیون آخرین خبرهای روزمره اش را می پخشد!

رشوه و رانت

که دیگر تعجبی نیست!

مثل کرونا که همه گیر است .

بی دوا   !!

اینها فقط دردهای یکطرف مغز و تنم بود

آشنا شوید.!!